او «اسماء بنت عميس»، كنيهاش ام عبدالله بود، نام وي به خاطر ايمان، جهاد، صبر و تلاش، علم و مقاومتش ميان تمام صحابه پرآوازه شده بود، علاوه بر اين فرزندان و نوه هاي اين بانوي گرامي، همگي جزء اصحاب و تابعين بوده اند، همان كساني كه بعد از اسماء پرچمدار دعوت، فضل و دانش بودند و برخي از آنان دژ مستحكمي در مقابل حوادث گوناگون دوران اوليهي اسلام بودند. اسماء همسر صحابي شجاع، جعفربن ابي طالب و از اولين مهاجراني بود كه با همسرش به حبشه هجرت كرد و طعم سخت غربت و اندوه را چشيد و شوهرش نيز همان كسي بود كه در مقابل نجاشي پادشاه حبشه سخنراني كرد و سخت او را منقلب ساخت. اسماء در سرزمين حبشه صاحب سه فرزند با نامهاي عبدالله، محمد و عون گرديد.
كيفيت زندگي مسلمانان مهاجر در حبشه در هاله اي از ابهام قرار دارد و هيچ منبع تاريخي به چگونگي آن اشاره نكرده است، فقط به زمان بازگشت اين مسلمانان به مدينه اشاره شده و آن همزمان با فتح خيبر بود. آنان به مدينه رسيدند و متوجه شدند كه پيامبر(ص) همراه سپاه مسلمين براي فتح خيبر از آنجا خارج شده، شوق ديدار پيامبر(ص)، ماندن در مدينه را برآنان سنگين نمود و تصميم گرفتند به طرف خيبر بروند و اسماء با اسرار زياد به آنان پيوست. تصور كنيد آن مؤمنان كه به جرأت مي توان گفت آسماني بودند، با وجود پيمودن صدها كيلومتر راه دريا و خشكي به طرف مدينه آمده بودند؛ اشتياق زيارت پيامبر(ص) و پيكار در راه اسلام، خستگي را از تن آنان زدود و به طرف خيبر، رهسپار شدند.
آمدن جعفر و اسماء و همراهانشان به خيبر، همزمان با پيروزي مسلمانان و تسليم اهالي آنجا بود و پيامبر(ص) با ديدن آنان نزد جعفر رفت و پيشاني او را بوسيد و فرمود: «به خدا سوگند نمي دانم به كدام يك از شادي ها مسرور باشم، به فتح خيبر يا آمدن جعفر!»
شادي و خوشحالي اسماء با ديدن پيامبر(ص) قابل وصف نيست، زبان ما قاصر از بيان آن است، اين خانواده ي مؤمن در مدينه ساكن شدند و از سرچشمه بيانات پيامبر(ص) سيراب گشتند، روزي اسماء خدمت پيامبر(ص) رسيد و عرض كرد: در بين مردم شايع شده كه ما جزء مهاجرين محسوب نمي شويم. پيامبر(ص) در پاسخ به وي فرمود: «البته شما صاحب دو هجرت هستيد.»
پيامبر(ص) با شنيدن خبر قتل فرستادهي خود «حارث بن عمير» در موته تصميم گرفت سپاهي را بر انتقام وي به آنجا رهسپار كند كه اولين فرمانده اين سپاه جعفر بود، جعفر با استقامت وافري، پيكار با دشمن را شروع كرد و خالصانه جنگيد تا آنكه به شهادت رسيد. اسماء اين بانوي مؤمن بر فقدان همسرش گريست ولي به اميد ثواب الهي در اين مصيبت شكيبايي مي ورزيد و شبها را بيدار مي ماند و به راز و نياز با خدا مشغول مي شد.
اين مادر صالح و صابر به تربيت سه فرزندش پرداخت و آنان را بر سيرهي پدر شهيدشان پرورش مي داد و سرشت شان را بر ايمان به خدا استوار ساخت. هنوز مدت طولاني از شهادت جعفر نگذشته بود كه ابوبكر صديق از اسماء خواستگاري كرد؛ چرا كه همسرش ام رومان وفات كرده بود. پيامبر عقد آنان را بست و آن را مبارك خواند. اسما از ابوبكر صاحب پسري شد كه به ميمنت اسم پيامبر(ص)، اسم وي را محمد نهادند. محمدبن ابوبكر در سايهي پدر و مادرش پرورش يافت و آن دو مهر و محبت خود را نثار وي مي كردند، پس از مدتي حضرت ابوبكر بيمار شد و جان به جان آفرين تسليم كرد و اين بانوي گرامي دچار مصيبتي ديگر شد و بر خود واجب مي دانست كه در خانه اش از اولاد جعفر و ابوبكر نگهداري كند و به آنها محبت ورزد و براي اصلاح آنان نهايت تلاش و كوشش خود را به كاربندد. صالح بودن فرزندان، بزرگترين آرزوي اسماء بود.
علي بن ابي طالب، برادر جعفر به خاطر وفاداري به برادر محبوبش جعفر و يار صديقش، از اسماء خواستگاري كرد، پس از رفت و آمدها و بررسي تمام جوانب، اسماء براي ازدواج با حضرت علي موافقت كرد. اين فرصتي بود كه علي(رض) مي توانست به فرزندان برادرش كمك كند. پيوسته مقام اسماء در نظر حضرت علي(رض) بلند مرتبه مي گشت تا آنجا كه به هر كجا كه مي رفت، مي گفت: «زناني كه از هووي خويش بدگويي مي كنند، بيشمارند و تنها كسي كه هرگز از كسي بدگويي نمي كند، اسماء بنت عميس است.»
خداوند به اسماء و علي(رض) فرزنداني عطا فرمود؛ به نام هاي يحيي و عون، روزها مي گذشت و اسماء و حضرت علي(رض) ماجراهاي شگفت آور و رويدادهاي ناگوار را مشاهده مي كردند. فرزندان جعفر با محمدبن ابوبكر مشاجره مي كردند و هر يك از آنها بر ديگري فخر مي فروخت و مي گفت: من از تو بزرگترم و پدرم بهتر از پدر تو بوده است. علي (رض) نمي دانست به آنها چه بگويد و چگونه ميان آنان سازش برقرار كند به گونه اي كه عواطف هر دو را با هم سازگار سازد، بنابراين چاره اي نديد جزء آنكه از مادرشان كمك بجويد و به او گفت: ميانشان داوري كن! اسماء با تدبير و انديشهي والايش گفت: جواني را در عرب بهتر از جعفر و پيرمردي را بهتر از ابوبكر نديدم، و اين چنين مشاجره ميان آنان خاتمه يافت.
مسلمانان پس از حضرت عثمان با حضرت علي بيعت كردند و وي را به خلافت برگزيدند، اسماء براي بار دوم همسر خليفه گشت و مسئوليت همسري خليفهي مسلمانان را، آن هم در برابر رخدادهاي بزرگ و خطير پذيرفت و فرزندانش عبدالله بن جعفر و محمد بن ابوبكر را براي ياري حق به سوي علي فرستاد، طولي نكشيد كه در سوگ پسرش محمدبن ابوبكر نشست و اين مصيبت براي او بسيار ناگوار آمد. اما اين بانوي با ايمان هرگز از آموزه هاي اسلام سرپيچي نكرد و آه و شيون سرنداد بلكه همواره شكيبايي مي كرد و به صبر و نماز روي مي آورد. اين بانوي گرانقدر در دورهي حيات خود از همان اول مسلمان شدن تا زمان وفاتش به عنوان يك همسر صالح، مربي و دعوتگر راه اسلام، مجاهد شكيبا و مسلمان راستين محسوب مي شد.
اسماء پس از مرگ پسرش هنوز سال به انتها نرسيده بود كه احساس كسالت و ضعف در او نمايان گشت و در نهايت زندگي را بدرود گفت و به جوار رحمت الهي پيوست.
رفتار و كردار و سرگذشت اسماء الگويي بر مدار تاريخ گشت و او براي همهي ما به بزرگترين نمونه حكمت و صبر در برابر سختي ها و مصائب بدل شد.
خداوند در تمام لحظه ها و ثانيه ها، رحمت و مغفرت خود را ارزاني حال ايشان و تمام مسلمانان نمايد.
ترجمه و تلخيص: من اعلام الصحابيات، محمد علي قطب.
نظرات